S.R.A ( دوشنبه 87/9/25 :: ساعت 12:0 عصر)
زن در آیینه جلال و جمال(2)
در قسمت دوم مقاله پیرامون موضوع "زن و برهان" با بحث در خصوص تفاوت زن و مرد بر حسب علل درونی و بیرونی و تفاوت عقلی بین زن و مرد و همچنین پیرامون "حل شبهات و روایات معارض" با بحث در خصوص اصالت و استقلال زن، ازدواج، مهریه، قیومیت شوهر نسبت به زن، قضاوت زن، مرجعیت زنان، شبهة نقصان عقل و ایمان زن و حجاب به عنوان حق الهی صحبت میشود. در پایان نیز نتیجهای کلی از مباحث مطرح شده ارائه میگردد.
زن و برهان
تفاوت زن و مرد به حسب علل درونی و بیرونی
استاد در فصل سوم کتاب به توان استدلالی و برهانی زن پرداخته و ابتدأ به سنخشناسی تفاوتها میپردازند. بین زن و مرد تفاوتهای مختصری در این خصوص وجود دارد. شاید برای بعضی اوصاف نفسانی، مقدمات و ابزاری لازم باشد که در مغز مرد بیشتر وجود دارد و برای نیل به برخی کمالات انسانی دیگر ابزاری ضروری باشد که در دستگاه مغز زن بیشتر یافت میشود بنابراین اگر کسی رابطه بین همة فضائل نفسانی و ذرات ماده را بررسی نموده و کاملاً برای او روشن شود که برای رسیدن به هر فضیلت خاص چه قسمتی از بخشهای مغزی لازم است، آنگاه میتواند ادعا کند که چون بین دستگاه مغز زن و مرد تفاوت است در نتیجه، مقام زن از مقام مرد نازلتر است در حالی که اقامة این دلیل دشوار و نشدنی و این ادعا بدون دلیل، قابل قبول نیست. بنابراین چون از نظرعوامل و علل بیرونی، تفاوتی نیست و راهی هم برای حکم به تفاوت در علل و عوامل درونی وجود ندارد یا لااقل حکم به تفاوت، مشکل است پس بهیچوجه نمیشود گفت: مرد بر زن، فضیلتی ارزشی دارد.
تفاوت عقلی بین زن و مرد
گاهی گفته میشود که عقل مرد بیش از عقل زن است و چون عقل در اسلام، معیار کمال انسانی است پس هر کس عاقلتر است، به کمال انسانی نزدیکتر و نزد خدا مقربتر است و هر که از عقل، دورتر است از کمال انسانی، کم بهرهتر و از مقام قرب الهی محرومتر است بنابراین مرد بیش از زن به خدا نزدیک است.!!
این استدلال، مغالطهای است که در اثر اشتراک لفظ رخ میدهد. عقل بصورت اشتراک لفظی بر معانی گوناگون، اطلاق میشود. لذا باید اولاً روشن شود کدام عقل، معیار کمال انسانی و قرب الهی است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند؟
عقلی که در آن، زن و مرد، تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایة تقرب الیالله و کمال انسانی است.
اگر دو معنای عقل، تفکیک بشود دیگر نمیتوان قیاسی ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود زیرا عقلی که در زن و مرد، متفاوت است عقل اجتماعی مربوط به نحوة مدیریت در برخی حوزههای سیاسی، اقتصادی، علمی و یا ریاضی است و بر فرض که ثابت بشود در این گونه از علوم و مسائل اجرایی، عقل مرد بیش از زن است - که اثبات این مطلب نیز کار آسانی نیست - ولی آیا آن عقلی که مایة تقرب الیالله است، همین عقلی است که بین زن و مرد، مورد تمایز میباشد؟ آیا میتوان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضی و فلسفه و مانند آن را بهتر بفهمد، به خدا نزدیکتر و انسانتر است؟ عقلی که موجب تقرب میباشد، همان است که از رسول خدا(ص) دربارة آن آمده است:
«عقل، چیزی است که انسان به وسیلة آن، نیرو، غرایز و امیال را عقال میکند پس عقل را عقل مینامند چون که جلوی امیال و غرایز را گرفته و زانوی شتر سرکش جهل و شهوت را عقال میکند.»
در این عقال کردن، هر چه بیشتر غرایز را ببندید کاملتر میشوید، البته معنای بستن غرایز، تعدیل - و نه تعطیل - آنهاست. حتی اگر کسی در مسائل سیاسی یا اجرایی، حسابگرتر و خردمندتر بود نشانه آن نیست که به خدا هم نزدیکتر است. چه بسا هوش سیاسی یا علمی و ریاضی که صاحب خود را به جهنم بکشاند و بسا مردی که در علوم اجرایی، قویتر از زن باشد اما توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته و از حیوانات پستتر باشد.
حل شبهات و روایات معارض
در فصل چهارم، مؤلف محترم به رفع شبهه در خصوص چند روایت در باب زنان پرداختهاند:
اصالت و استقلال زن
انسان، زن یا مرد، ابزار فراوانی برای تکامل در اختیار دارد و هرگز خود نباید ابزاری برای دنیا و متاع زودگذر آن باشد و در این جهت، هیچ امتیازی بین زن و مرد نیست تا گفته شود که نگرش اسلام به زن، ابزارگونه است و زن بعنوان موجود وابسته تلقی میشود. پس چرا میگویند: زنِ نمونه، یک همسر خوب یا مادر خوب است؟ آیا برای خود زن اصالتی نیست؟ آیا باید او را با ارزشهای مردانه سنجید؟! پاسخ استاد آن است که «مادر یا همسر خوب» بودن، نه رقیب «زن خوب» بودن و نه جانشین آن است و این گونه تعبیرها برای مرد نیز وجود دارد و منظور از این تعابیر، حذف استقلال هویت انسانی زن یا مرد یا حذف اصالت زن نیست. زن تنها واسطة منافع برای مردها و کودکان یا ابزار خانواده یا جامعه نیست تا دیگران به کمال برسند و او در حد ابزار بماند. انسان متکامل (زن یا مرد)، دارای شئون گوناگون است و نشانة کمال او در چهرة وظایف اجتماعی نیز ظهور مینماید و خوبی زن در سِمَتهای یاد شده هم متبلور است چنانچه خوبی مرد در صورت ارائه وظایف خاصِ خویش جلوهگر میباشد. بنابراین زن، موجودِ وابسته نیست تا حقوقِ وابستگی دریافت نماید و هویتِ ابزاری ندارد تا از استقلال ذاتی، محروم باشد و گرچه در مواردی نقش متفاوتی با مرد ایفأ میکند اما هیچ تفاوتی از حیث استقلال و کمال انسانی و اهداف خلقت با یکدیگر ندارند.
ازدواج، هویت دینی
زن نه تنها ملعبة مرد و ابزار او نیست بلکه چون بنیان مرصوصی است که مرد را از پرتگاه دوزخ میرهاند و با هم از خطر تیرگی و تاریکی آسوده میشوند.
رسول اکرم(ص) میفرماید: «مَن تزوج أحرز نصف دینه»(20)
زن و مردی که عقد زناشویی ببندند هر کدام، نصف دین خود را حفظ نمودهاند. یعنی در ازدواج، هویتِ مرد برای زن و نیز هویت زن برای مرد، یک هویت دینی است نه غریزی و آمیزش حیوانی که در هر نر و مادهای یافت میشود. چنین نگرش ملکوتی به «زن» و نگاه الهی به «ازدواج» و بینش آسمانی به تشکیل کانونِ مشترک زناشویی، مرد یا زن را از نگاه وابستگی و ابزاری، مصون میسازد و برای هر دو استقلال در عین ارتباط و مسئولیت دو جانبه قائل است.
مهریه، ارزشی قدسی
اولین کابینی که برای مبدأ نسل کنونی بشر یعنی نکاح آدم و حوا(ع) معین شد، آموزش احکام و حِکَم الهی بود، چنانکه خداوند به حضرت آدم(ع) فرمود:
«رضایی أن تعلمها معالم دینی، فقال (ع) ذلک لک یا رب»(21) «رضای من آن است که معارف دین مرا به او بیاموزی، آدم گفت: قبول کردم.»
رسول گرامی اسلام(ص) نیز صداق برخی اصحاب صدر اسلام را تعلیم سورهای از قرآن قرار میداد. حصر ارزش انسانی در «امور مادی» و انحصار حقوق در «مزایای طبیعی»، و حذف مسائل معنوی در تحلیل مبانی حقوق، و معنویت را تنها از دیدگاه «اخلاق» نگاه کردن و اخلاق را پایینتر از مزایای حقوق مادی دانستن، محصول مبنای حسگرایی و طبیعتزدگی است که مکتب مقابل خود را ذهنگرایی میپندارد. اساس نکاح، صبغة ملکوتی دارد. اگر کابین زن، جنبة تکاثر پیدا کند و از معیار معقول و مقبول، فاصله بگیرد، چنان زنی مشئومه خواهد بود و قبح او در گرانی مهر او است. حضرت امام صادق (ع) فرموده است: «...فأما شؤم المرأة فکثرة مهرها».(22) «زشتی زن در افزونی مهر است.»
قیومیت شوهر نسبت به زن؟
معنای قیم بودن شوهر نسبت به زن، یک امر حقوقی تخلفناپذیر نیست زیرا در صورتی که زن، استقلال اقتصادی داشته و صلاحیت اداره و تدبیر معیشت خویش را واجد باشد، میتوان در متن عقد نکاح مثلاً محدودة آن قیومیت را با توافق طرفین تعیین نمود البته تمکین جنسی و رعایت حقوق جنسی شوهر، غیر از قیومیت است. همچنین لازم است توجه شود که عنوان «سالار» به معنای فرمانروا و حکمران یا فوق قانون و غیر مسئول، برای هیچ کسی نسبت به دیگری روا نیست، خواه در حریم خانه به عنوان مرد سالاری و خواه در متن جامعه بعنوان رئیس سالاری یا عناوین دیگر، زیرا مهمترین شرط سرپرست خانواده یا جامعه همانا دو عنصر محوری «علم» و «عدل» است. مدیر یک نهاد اجتماعی باید در جریان تشخیص اصول مدیریت، آگاه و مطلع و در اجرای اصول و مواد مدیریت، عادل و معتدل باشد.
وقتی زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن بعنوان دو صنف مطرح باشند هرگز مرد، قَوام و قیم زن نیست و زن تحت قیومیت مرد نیست. «قیومیت» بمفهوم نوعی مسئولیت اجتماعی مربوط به زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد. قوام بودن به معنی تصدی و مسئولیت است و خود بخود، نشانة کمال و تقرب الیا... هم نیست بلکه صرفاً یک مسئولیت اجرایی با همة بار حقوقی آن است. «قوام بودن» مربوط به مدیریت اجرایی است و «قیم بودن» در محور خانواده است. در امور مالی زن، قیم مرد است و در امور دیگری مرد، قیم زن. در اصول خانوادگی بسیاری از مسئولیتها طرفینی است.
قضاوت زن
استاد سپس به قضاوت و مرجعیت بعنوان مسئولیتهائی که مردانه دانسته شدهاند اشاره کرده و نظر فقهی خود را در این خصوص اعلام میدارد. استاد جوادی، فتوی میدهند که زنان نیز میتوانند قاضی و مرجع تقلید باشند. ایشان ابتدا روایتی را که برای نفی قضاوت زن، بدان استدلال میشود مورد بحث قرار داده میگوید: نکتة اساسی مربوط به متن حدیث، این است که برخی احکام مندرج در آنغیر الزامی است یعنی مستحب یا مکروهاست پس نمیتواند قضاوت زن را منع یا تحریم کرده باشد. مطلب دیگر این است که در حدیث مزبور، تکلیف شاق قضأ از زن برداشته شده نه آن که او را از قضاوت محروم نموده باشد. برخی از کارهای دشوار مانند وجوب حضور در نماز جمعه هرچند از فاصلة دوفرسخ، تکلیف مرد است و چنین وظیفة مشکلی بر زن نیست. همچنین پذیرفتن مسئوولیت سختِ قضأ نیز بر مرد واجد شرائط، واجب است (گاهی عینی و گاهی کفایی) لیکن بر زن واجب نیست و آنچه از حدیث، استظهار میشود تنها سلب تکلیف قضاوت است نه نفی حق قضاوت. زیرا در حدیث مزبور آمده است: «لیس علی المرأة جمعة... ولا تولی القضأ...»، معنای عبارت مزبور این است که بر زن، شرکت در نماز جمعه و نیز پذیرش سِمَت قضأ، واجب نیست و در حدیث نیامده که: «لیس للمرأة جمعة... ولا تولی القضأِ» تا از آن سلب حق قضاوت استفاده شود. غرض، سلب تکلیف از زن برای سهولت کار زن است نه سلب حق، و بین این دو فرق عمیقی است. در برخی امور، حضور زن نارواست و امر وی در آن نافذ نیست نظیر جایی که مستلزم تماس نامحرمانه با نامحرم باشد. این موارد که سهم مختص مرد است، داوری زن در آن صحیح نیست و اما در مواردی که مخصوص زنان یا مشترک بین زن و مرد باشد و یا مخصوص مردان باشد لیکن مستلزم محذوری از قبیل تماس با نامحرم نمیباشد، دلیل روشنی بر شرط مردانگی در قضاوت، یافت نمیشود.
بنابراین اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسید و دارای ملکة عدالت باشد و شرایط دیگری که در قضا و اوصاف قاضی، معتبر است واجد باشد، میتواند متصدی «قضاوت» زنان با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبری جامعة اسلامی را به عهده دارد، شود و از نظر فقهأ و بزرگانی چون مقدس اردبیلی نیز قضاوت زن، مانعی ندارد.
مرجعیت زنان
استاد مینویسند که با تحلیل کوتاه و گذرایی که دربارة قضای زن به عمل آمد، مرجعیت وی آسانتر خواهد بود زیرا برای محذورهای جنبی، علاجهای جانبی نیز وجود دارد.
جنبة عاطفی بودن زن ذاتاً مانع از تعدیل قوای عقلی و فکری او نخواهد بود و بحث در صورتی است که زن مزبور از اعتدال عقل نظری برخوردار بوده و جنبة خردورزی و فرزانگی معتبر در قضا و مرجعیت، مقهور عاطفه و احساس نگردد زیرا گاهی خردورزیِ برخی مردان هم مقهور بعضی از شؤون نفسانی آنان شده و جنبة فرزانگی آنها تحت پوشش جنبههای نفسانی قرار میگیرد و در این حال چنین مردی نیز واجد شرایط قضاوت یا مرجعیت نمیباشد. ممکن است لزوم تمرین زنان برای تعدیل عواطف، بیشتر از مردان باشد لیکن اگر در پرتو تمرین، شرایط مساوی پدید آید دلیلی بر محرومیت زنان از سمتهای یادشده چون مرجعیت و قضاوت، به ویژه نسبت به جامعة زنان وجود ندارد.
شبهة نقصان عقل و ایمان زن
یکی از شبهاتی که پیرامون موضوع زن همواره مطرح میشود، مضمون روایتی در نهجالبلاغه است که علیرغم روایات بسیار دیگر در مدح زنان صالح فرموده است:
«زن ایمانش ناقص است، زیرا در ایام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش کم است، زیرا شهادت دو زن معادل یک مرد است، و حظ مالی او نیز نصف سهمیه مرد است.»(23)
رفع شبهه
استاد میگویند که گاهی حادثه و یا موضوعی، در اثر یک سلسله عوامل تاریخی، زمان، مکان، افراد، شرایط و علل و اسباب آن، ستایش یا نکوهش میشود. معنای ستایش یا نکوهش بعضی حوادث یا امور جنبی حادثه، این نیست که اصل طبیعت آن شیء، ستایش و یا نکوهش شده، بلکه احتمال دارد زمینة خاصی سبب این ستایش یا نکوهش شده است و این نکوهش نهجالبلاغه راجع به زن، ظاهراً به جریان جنگ جمل برمیگردد. همان گونه که از بصره و کوفه نیز در این زمینه نکوهش شده است با این که بصره، رجال علمی فراوانی تربیت کرده و کوفه نیز مردان مبارز و کم نظیری را تقدیم اسلام نموده و بسیاری از کسانی که به خوانخواهی سالار شهیدان برخاستند از کوفه، نشأت گرفتند و هماکنون نیز کوفه جایی است که به انتظار ظهور حضرت مهدی(عج) در آنجا نماز میخوانند، مسجدی دارد که مقامات بسیاری از صالحین و صدیقین در آن واقع شده و نمیتوان گفت که چون مثلاً از کوفه یا بصره نکوهش شده، آن دو شهر برای همیشه و ذاتاً سزاوار نکوهش میباشند. قضایای تاریخی در یک مقطع خاص و حساس، زمینة ستایش یا نکوهش فراهم کرده و سپس با گذشت آن مقطع، مدح و ذم نیز منتفی میشود.
روایتی که وارد شده، یک قضیة حقیقیه راجع به کل زنان نیست. اصل قضیه این است که عایشه، جنگ جمل را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرک، او بوده است. در جریان جنگ جمل، وقتی عایشه سوار بر شتر شد و طلحه و زبیر و دیگران را تحریک کرد و خونهای فراوانی ریخته شد و سرانجام شکست خورد، امیرالمؤمنین(ع) این سخنان را بیان فرمود.
نکتة دیگر این که در روایت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث، توجیه شده و نمیتوان گفت که چون زن از ارث کمتری برخوردار است لذا محترم نیست. اینجا دو مسأله دقیق و کاملاً از هم جدا داریم: حضرت علی(ع) نمیخواهد بفرماید چون سهم ارث زن، کم است، ارزش او کمتر است، بلکه میفرماید همان مال را دین به زن میدهد اما با مسئولیت مرد، و به عنوان مهریه و نفقه به زن باید بدهد و زحمتش با مرد و مصرفش با زن است. در این خطبه نکتهای وجود دارد که ابن ابیالحدید از آن، تفکر اعتزالی را استنباط میکند چون معتزله معتقدند: ایمان، تنها اعتقاد نیست بلکه عمل هم، در متن ایمان سهیم است. لذا میگوید: اگر کسی اقرار به خدا و پیامبر(ص) داشته باشد، ولی عمل نکند مؤمن نیست زیرا حضرت فرموده زن در ایام عادت از نماز و روزه، محروم است پس از ایمان، محروم است به دلیل این که عمل، جزء ایمان است غافل از این که این دلیل، به عکس پندار معتزله است. آنان میگویند: اگر کسی عمل نکند، مؤمن نیست حال آنکه حضرت میفرماید اینها در حالی که عمل ندارند، مؤمنند منتها در کمیت بحث شده است.
شهادت زن و نسیان
به حسب این روایت، تعلیل حضرت در مورد نقصان این است که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است. شهادت، امری مستند به حس و مشاهده است و حضور اجتماعی و شهود زن محدودتر از مرد میباشد. قرآن خود، نکته آن را ذکر میکند و میفرماید: این که شهادت، دو زن در حکم شهادت یک مرد است، نه برای آن است که زن، عقل و درک ناقص دارد و در تشخیص، اشتباه میکند بلکه: «اَن تَضِلَّ احداهما فتذکر احدا هما الأُ خری»(24) اگر یکی از این دو فراموش نمود، دیگری او را تذکر بدهد زیرا که زن مشغول امور خانه، تربیت بچه و مشکلات مادری بوده که باعث حضور اجتماعی کمتر و احتمال فراموشی بیشتر میشود بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفت دیگری او را متذکر کند.
حجاب، حق الهی
استاد سپس در باب حکم «حجاب» میفرمایند که عدهای گمان میکنند حجاب برای زن، محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستگی شوهر برای او ایجاد نموده است. حال آنکه در بینش قرآن کریم، حجاب زن تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید از حق خود صرفنظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند. بلکه حجاب زن، حق الهی است لذا در جهان غرب و کشورهایی که به قانون غربی مبتلا هستند اگر زن همسرداری آلوده شد و همسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام میکند اما در اسلام چنین نیست. زیرا حرمت زن، نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه حق برادر و فرزندانش میباشد. همه اینها اگر رضایت بدهند قرآن رضایت نخواهد داد چون حرمت و حیثیت زن به عنوان «حقالله» مطرح است یعنی حیثیت زن، حریم خداوند است. خدای سبحان، زن را با سرمایة عاطفه آفرید تا معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد. اگر جامعهای این درس رقت و عاطفه را ترک نمود و به دنبال غریزه و شهوت رفت به همان فسادی مبتلا میشود که در غرب ظهور کرده است. زن به عنوان امین حقالله از نظر قرآن، مطرح است یعنی این مقام و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا به عنوان امانت، حفظ کن.
جامعهای که قرآن در آن حاکم است، جامعة عاطفه و انسانیت است و سرش آن است که نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند که مادران هستند، بخواهیم یا نخواهیم، بدانیم یا ندانیم، در اصول خانواده، درس رأفت و رقت است که کارساز است.
نتیجه
مرد و زن در معیارهای اصلی، همتای یکدیگر هستند و برخی مسئولیتهای اجرایی بر عهدة مرد است که اگر انجام ندهد باید عواقب دنیوی و اخروی آن را تحمل کند:
اولاً تهمتهائی که به اسلام زده و میگویند نیمی از جامعه را از بسیاری حقوق محروم نموده، نارواست.
ثانیاً این تعصبات و رسومات جاهلی که از دیر باز در فرهنگ جوامع ما رواج یافته که زن را بعنوان مظهر ضعف و زبونی یاد میکنند، باید زدوده بشود زیرا خلاف اسلام است.
ثالثاً اگر کسی گمان کند که زن نباید از علوم و مسئولیتهای اجتماعی که خدمات قابل عرضهای به جامعه ارائه میدهد استفاده کند، از این دیدگاه صرفنظر کند زیرا در نگاه اسلام، زن در این علوم و معارف، همتای مرد است و باید به جامعه خدمت کند مگر آنجا که بطور استثنأ وظیفه مرد است.
رابعاً جمله (عاشروهن بالمعروف) اختصاصی به مسائل داخل منزل ندارد بلکه در کل جامعه جاری است. رفتار نیکو با زنان، چنانکه شایسته و درست است.
خامساً وضعیت زن در مقابل مرد، غیر از وضعیت زن در مقابل شوهر است، زن در مقابل شوهر تمکین جنسی میکند اما در مقابل جامعه، فردی از افراد جامعه است و وظیفه ندارد از مردان اطاعت کند.
پینوشتها :
1. زن در آئینه جلال و جمال - اثر آیتا عبدا جوادی آملی - نشر فرهنگی رجأ
2. اسرأ، آیة 85
3. یوسف، آیة 108
4. تحریم، آیة 12
5. بقره، آیة 30
6. یوسف، آیة 24
7. حجر، آیة 40
8. یوسف، آیة 51
9. یوسف، آیة 24
10. مریم، آیة 18
11. قصص، آیة 7
12. همان، آیة 11
13. همان، آیة 9
14. همان، آیة 12
15. لقمان، آیة 14
16. احقاف، آیة 15
17. همان
18. من لایحضرهالفقیه، ج 1، ص 374، روایت 1089
19. درالمنثور، ص 203
20. جامع احادیث الشیعه، ج 20، ص 8
21. جامع احادیث الشیعه، ج 21، ص 206
22. همان، صفحة 204
23. بحارالانوار، ج 103، ص 259
24. بقره، آیه 282
نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی
منبع: ام الکتاب (www.ommolketab.net)